مادر پیر سارا پانصد میلیون چک کشیده [نمیدانم چرا ولی حتما ربطی به سارا دارد] و حالا برای پرداخت آن دچار مشکل شدهاند. مادر پیر را به زندان میاندازند. سارا عذاب وجدان میگیرد و در به در به دنبال پول میدود تا اینکه تصمیم میگیرد از سعید، دوستپسر آیدا، کمک بگیرد. سعید ثروتمند و خفن است و پانصد میلیون برایـش چرک کف دست است! البته به همان نسبت آدم پست و رذلی هم هست. [نکته اخلاقی تا اینجا: دوستپسر پولدار انتخاب نکنید.] سعید چک پانصد میلیونی را از طلبکار میخرد و مادر سارا را آزاد میکند. ولی به یک شرط! البته شرطش غیراخلاقی بود پس بازگو کردنـش جایز نیست! سارا شرط را در شرکت مجللی که رئیسدفتر آن است انجام میدهد ولی وقتی آیدا میفهمد چه خبر شده است زنگ میزند به سعید و اعلام میدارد که "عجقم میخوام ببینمـت". خلاصه میرود سعید را میبیند و با او درگیر میشود و شرط را پس میگیرد. وقتی دارد برمیگردد دعوای شدیدی اتفاق میافتد و آیدا با لیوان پافیلی بزرگ میزند به ملاج سعید. سعید بیهوش و خونمال به زمین میافتد و آیدا فرار میکند. در حین فرار تصادف میکند و در حادثهای که "آخییی" تماشاچیان حاضر در سینما را به همراه داشت جان به جان آفرین تسلیم میکند. با مرگ آیدا همه شروع میکنند به صحبت کردن و او را خراب مینامند. در همین حین سعید به هوش میآید و با خاصیت خودترمیمی [که همهی انسانها دارند ولی برای ابرقهرمانان فیلمها سریعتر و پربازدهتر است] صورتـش از هر گونه خراش و شکستگی پاک میشود. [صدای پچ پچ و خنده از صندلیهای 11 و 12 به گوش میرسد] پس از اینها یک سری دیدار بین سارا و سعید هست که دلیلـش را نمیدانم و اهمیتی هم ندارند. در اواخر فیلم، مامور امنیت اخلاقی سعید و سارا را در یک کوچهی تاریک گیر میاندازد، آنها به زمین افتاده و زخم برمیدارند. [تحریف بخشی از داستان] سارا اعتراف میکند و دستگیر میشود و برای همیشه به خوبی و خوشی در زندان زندگی میکند. داستانی که خواندید، خلاصهی بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران بود، سارا و آیدا! نقدی، نظری، فحشی، توهینی، [چرا اسپویل کردی میخواستم ببینم]ی دارید، با ما در میان بگذارید. هشتگ_162_فور_فرست_تایم | پینوشت. دیوونهها را از کف دستـشان بشناسید.
درباره این سایت