6 سال از اولین وبلاگی که ساختم میگذره. اون روز کلی ذوق کردم که وبلاگ دارم، ولی حالا شاید حتی آدرسـش رو هم به یاد نیارم. اون موقع البته مثل الآن وبلاگ نمینوشتم، ولی از وبلاگ داشتن خوشحال بودم. یه مدت بعد اما خسته شدم. یه وبلاگ دیگه. و باز هم خسته شدم و یه وبلاگ جدید. به همین منوال پشت سر هم وبلاگ افتتاح میکردم و بعداً که به رکود ذهنی میخوردم تعطیل میکردم. اما این وبلاگ موند. هشتصد و هشتاد و هشت روزه که از رکود جون سالم به در برده. و دلیلش؟ شمایید خب! راستش توی وبلاگـهای قبلیـم افرادی مثل شما نبودن. نهایتا یه سری بیکار و الاف بودن که بین ولگردیهای مجازیـشون به در وبلاگ من میرسیدن. ولی اینجا فرق میکرد! حتی خیلی وقتـها به سرم زد که بزنم بترم. ولی بیشتر که فکر میکردم میدیدم نمیتونم! اگه میرفتم چیزها و کسانی از زندگیم حذف میشدن که جایگزین پیدا کردن واسهـشون کار سختی بود. وبلاگـم رو همیشه دوست داشتم حتی اگه گاهی اوقات فکر میکردم اینجا جای من نیست. آخه من نه شاعرم، نه نویسنده، نه قلم خوبی دارم، نه پرطرفدارم. ولی موندم دیگه. نرفتم و از این نرفتن کمال خشنودی رو دارم. میدونید؟ وبلاگ بهترین اتفاق زندگی من نبوده و نیست و نخواهد بود، ولی علت اتفاقات فوقالعادهای بوده و از اینرو دوستـش دارم! دو سال و صد و پنجاه و هشت روزگیـت مبارک! [همینقدر خز و خیل] || اینهمه مدت واسهی شما نوشتم، حالا شما واسهی من بنویسید! هر چقدر دوست دارید، از هر چی دوست دارید! همین زیر. اجباری به عمومی نوشتن هم نیست.
درباره این سایت